شرایط برای بازی چندان ایدهآل نبود. تماشاگران تر شده بودند. اما حتا زمانی که باران زمین را گلآلود کرده بود، دختران با شوق تمام به بازی شان ادامه دادند.
نارضایتی تنها زمانی در چهره شان نمایان شد که طرف مقابل با امتیاز بالاتر به بازی خاتمه دادند و حتا همین نارضایتی فقط مدت کوتاهی طول کشید.
دختران و زنان تازهواردی که از هراس طالبان به آسترالیا پناه آوردهاند، با رنگهایی که زمانی ملیپوشان افغانستان بر تن میکردند، در یک مسابقه دوستانه فوتبال که در اواخر ماه مارچ توسط کالج زنان پیمبل (Pymble Ladies’ College) در ساحل شمالی سیدنی راهاندازی شده بود، به میدان آمدند.
یکی از این دختران، مونا امینی، بازیکن ۱۷ ساله تیم ملی فوتبال زنان افغانستان است.
او که تا سال گذشته در نقش هافبک هجومی در تیم ملی کشورش بازی میکرد، با بازگشت طالبان به قدرت آرزوی خود برای تبدیل شدن به یک ستاره فوتبال را با خود به آسترالیا آورده است.مونا به تشویق پدرش- که او هم مربی فوتبال است- به این بازی رو آورد و یکی از جوانترین بازیکنانی بود که به تیم ملی کشور خود راه یافت.
مونا امینی، ۱۷ ساله، تا قبل از سقوط کابل به دست طالبان در تیم ملی فوتبال زنان افغانستان بازی میکرد. Source: The Feed
یکی از نخستین اقدامات طالبان پس از تسلط بر افغانستان، ممنوع کردن ورزش برای زنان و دختران بود و برگزاری چنین مسابقهای دیگر در کشور آبایی مونا از جمله محالات است.
او در مورد روزهای پس از تسلط طالبان بر کابل به برنامه 'فید' اسبیاس میگوید: ««لحظهای بود که هیچکس نمیتواند آن را از یاد ببرد، یک لحظه بسیار خطرناک بود، به خاطر اینکه طالبان در پهلوی گوش ما بودند و با سلاح خود شلیک میکردند، افراد زیادی پیش چشم مان کشته شدند، افراد زیادی پیش چشم مان زخمی شدند.»
او میافزاید: «حالتی داشتیم که اصلا نمیتوانم بیان کنم. حالت ما زیاد خراب بود، حتا داخل جویهایی که آنجا بودند، پنهان شدیم، حتا آنجا خوابیدیم.»
مونا و خانوادهاش بعد از یکونیم شبانهروز تلاش در نهایت توانستند وارد میدان هوایی شوند و بعد از سپری کردن شش روز در کمپ آسترالیا در دبی، با ویزه بشردوستانه به آسترالیا آمدند.
همزمان با فرار مونا و خانوادهاش از افغانستان، اکثر بازیکنان، مسئولان تیم و بستگان شان این سفر پرماجرا با هم در پیش گرفتند و در نهایت در شهر ملبورن ساکن شدند، جایی که اکنون در باشگاه لیگ فوتبال زنان آسترالیا، ملبورن ویکتوری، مشغول تمرین هستند و امیدوارند یکبار دیگر بتوانند از افغانستان در مسابقات بینالمللی نمایندگی کنند.
زهره هاشمی یکی از داوطلبانی است که نقش کلیدی را در برگزاری این مسابقه در سیدنی داشته است و بهخوبی میداند که فرار از جنگ افغانستان و ساکن شدن در یک کشور جدید چه حسی دارد، زیرا خودش در سال ۱۹۹۸ همین راه را آمده است.
زهره توانسته است از طریق اطلاعرسانی در جامعه ده تن از زنان و دختران تازهرسیده را گردهم بیاورد و در طول این سفر آنها را به دیگران نیز معرفی کند.
زهره به فید میگوید: «گذار به تبدیل شدن به بخشی از جامعه آسترالیا کاملاً متفاوت بود، از نظر فرهنگی با نحوه بزرگ شدن ما در آنجا بسیار متفاوت بود.»
«[این گذار] کاملاً طاقتفرسا بود.»در کنار این مسابقه، یک کارزار جمعآوری پول از طریق فروش لباسهای سنتی افغانستان، جواهرات و مواد غذایی برای کمک به بحران جاری در آن کشور نیز راهاندازی شده است. اما زهره میگوید، این روز عمدتاً نشانهای از آغوش دایماً باز جامعه آسترالیاست.
زهره هاشمی (از سمت راست فرد دوم در ردیف نشسته) خودش در سال ۱۹۹۸ از جنگ افغانستان آواره شد. Source: The Feed
او میگوید: «بازی امروز از چیزی ریشه میگیرد که ما پشت سر گذاشتهایم. ما میخواستیم تفاوت ایجاد کنیم، دختران را دور هم جمع و به جامعه معرفی کنیم و به آنها نشان دهیم که ممکن است متفاوت به نظر برسیم، اما احساس ما فرقی نمیکند.»
برای مونا، اشتراک در این بازی به یادش میدهد که بازگشت به زمین فوتبال شاید بار دیگر ممکن باشد.
او میگوید: «فوتبال زندگی من است. میخواهم برای خودم، برای کشورم، برای خانوادهام و برای امیدم به طور حرفهای ادامه بدهم.»
بازیکن دیگری که در این مسابقه اشتراک کرده است، فرهت کوهستانی است. این جوان ۲۲ ساله قبل از خداحافظی با خانواده خود در افغانستان، مهندس شبکه کامپیوتری بود و بعد از سقوط کابل به تنهایی از افغانستان خارج شد.فرهت به فید میگوید: «من میتوانم یک زندگی عادی برای خودم بسازم. و من میتوانم خودم مادر، پدر، برادر و خواهر باشم.»
فرهت که در افغانستان مهندس کامپیوتر بود، اکنون میخواهد برای تبدیل شدن به صدای مردمش وارد حرفه روزنامهنگاری شود. Source: The Feed
او میگوید که تجربیات شخصی و وضعیت بد زنان در سرزمین آباییاش وادارش کرده است که مسیر زندگی خود را تغییر دهد و میخواهد برای رساندن صدای مردمش به گوش جهانیان، وارد شغل روزنامهنگاری شود.
فرهت میگوید: «من هرگز سرزمین مادریام را فراموش نخواهم کرد و به همین دلیل است که سخت تلاش میکنم تا یک رهبر باشم و حکومت خود را تغییر دهم و به مردمم کمک کنم تا به کشورم برگردند.»
او با ستایش از استقبال سخاوتمندانه مردم آسترالیا میگوید، با وجود موانع زبانی، همدلی آنها را به جامعه وصل کرده است.
فرهت در حالی که از وضعیت فعلی خود راضی است و به چیز بیشتری نیاز ندارد، اما لحظات خود را تلخ و شیرین توصیف میکند و میگوید که ممکن است برای همیشه همینطور بماند.
او میگوید: «وطن مادر است. مه همهچیز دارم. به هیچ چیز نیاز ندارم. چیزهای مورد نیازم را دارم، اما واقعاً دلم برای سرزمین مادریام تنگ شده است.»
«اگر در وطنم دوباره آرامی بیاید، من نخستین فردی هستم که بر میگردم.»
مونا نیز همین احساس را نسبت به وطنش دارد.
او میگوید: «اکثر مردم ما همین حالا نمیتوانند درس بخوانند، کل دختران نمیتوانند درس بخوانند. زیادتر مردم ما اصلاً نمیفهمند که چه قسم زندگی میکنند، نان برای خوردن ندارند، خیلی مشکلات دارند.»
او میافزاید: «با اینکه میدانیم تمام مردم کشورمان در سختی و وحشت زندگی میکنند، ساکن شدن و خوشحال بودن دشوار است.»