زندگی در کنار آتش، آن هم بزرگترین آتشی که بتوان آن را تصور کرد، شاید تجربه ای باشد که کمتر از آن شنیده باشید. برای خود من، آتش سوزی عظیم جنگل ها، چیزی بود که همیشه از تلویزیون آن را تماشا می کردم و از سوختن جنگل ها و از بین رفتن حیات وحش ناراحت می شدم. اما زندگی در همسایگی آن؟ هرگز فکرش را نمی کردم.
اما حوادث طبیعی خبر نمی کنند و می توانند آنقدر نزدیک شوند که به سادگی و به سرعت زندگی روزانه شما را تحت تاثیر قرار دهند و این اتفاق برای من و خانواده ام افتاد.من در شهر برنزدیل در ایالت ویکتوریای استرالیا زندگی می کنم. اگر نام این شهر به گوشتان نخورده، حق دارید، چون این شهر خیلی کوچک و ساکت، چنان بی حاشیه است که بسیاری از استرالیایی ها هم نام آن را نمی دانند. برای اینکه درک بهتری از موقعیت جغرافیایی آن داشته باشید باید بگویم که این شهر در گوشه جنوب شرقی کشور پهناور استرالیا واقع شده است، در دویست و شصت کیلومتری شرق ملبورن.
آتش به حیاط پشتی یک خانه نزدیک می شود Source: David Schreuder
در چند سال گذشته، شهر محل زندگی من خشکسالی را تجربه کرده است. هر سال باران کمتری باریده و رطوبت خاک کمتر و کمتر شده است. در این دوره گیاهان بیشتری خشک شدند و رودخانه ها کم آب تر. اگر این نکته را در نظر بگیریم که استرالیا خشک ترین قاره قابل زیست جهان است، اهمیت این خشکسالی بیشتر هم می شود. در استرالیا، بسیاری از قطرات باران پیش از رسیدن به زمین و یا به محض خیس کردن خاک، به سرعت بخار می شود. باران چند روزه ممکن است تنها چند میلیمتر از سطح خاک را خیس کند و این کشور همواره در معرض بی آبی است.
اما زمستان امسال چیز دیگری بود، خشک تر، بی آب تر و پر باد تر. بهارِ کم باران هم کمکی نکرد و بدین ترتیب تابستان، زودتر از همیشه آغاز شد.
آتش سوزی جنگل ها، جزیی جدایی ناپذیر از تابستان های استرالیاست. فصل آتش در استرالیا، انگار نام یکی از فصل های رسمی سال است. این فصل امسال زودتر شروع شد. بادهای شدید، گیاهان خشک و گرمای بی سابقه هوا به سرعت آن را گسترش دادند و آن را به شهرها رساندند که من در یکی از آنها زندگی می کنم.تماشای آتش از پنجره اتاق خواب یا بالکن خانه تان، شاید یکی از دلهره آورترین تجربه های ممکن باشد. آتش سریع تر از آن که فکر می کنید از راه می رسد. رسیدنش هم فرآیندی دارد. اول برگها و شاخه های سوخته اکالیپتوس چندین کیلومتر زودتر از خط مقدم آتش از آسمان بر شما و خانه تان می بارد و افتادن یکی از آنها بر هر چیز قابل اشتعال کافی است تا آتشی جدید ایجاد شود. ممکن است با هشیاری بتوانید گدازه ها را ببینید و آنها را خاموش کنید؛ خیلی وقت ها این کار ممکن است. اما اگر تعداد این گدازه ها زیاد شد، احتمالش زیاد است از پس تعداد زیاد آنها بر نیایید.بعد از گدازه ها، خط مقدم موج آتش از راه می رسد. این موج برای سوزاندن یک خانه، تنها به چند ثانیه زمان نیاز دارد. همه چیز را مانند طوفانی در هم می پیچد و محو می کند و با سرعتی شگفت انگیز عبور می کند و به دنبال سوخت بیشتر، در چشم به هم زدنی همه چیز را محو می کند.
نمای آتش از شهر برنزدیل Source: David Schreuder
David Schreuder Source: جنگل سوخته که تا مدتها مثل زغال سرخ، داغ و غیر قابل زیست است
وقتی که آژیر خطر و هشدار ترک خانه را شنیدید، اغلب کمتر از سی دقیقه وقت دارید که فرار کنید، اما در چنین مواقعی مشکل دیگری هم وجود دارد: اینکه همه می خواهند فرار کنند و ممکن است با گیر افتادن در ترافیک، این دقایق ارزشمند به سرعت هدر روند و به قیمت جان شما تمام شوند.
اما چرا مردم از همان اول فرار نمی کنند و چرا من و خانواده ام زیر سایه چنین تهدیدی می مانیم؟ جواب ساده است: این تهدیدات، جزیی از زندگی روزمره ما در استرالیا شده است. ما با تهدید حوادث طبیعی که رفتار ما انسان ها با طبیعت آن را تشدید کرده است، صبح از خواب بیدار می شویم و رفته رفته تهدید آتش در تابستان و تهدید سیل و طوفان در زمستان، جزیی لاینفک از زندگی ما می شود. بیدار شدن، چک کردن وضعیت آب و هوا و هشدارهای ایمنی، بازرسی دور خانه و اطمینان از امن بودن آن، جزیی از برنامه روزمره ماست. خریدن ماسک برای تنفس بهتر و بررسی شیلنگ ها و آبپاش ها، کاری است که هر روز انجام می دهیم؛ مانند کسی که زیر سایه جنگ، شیشه های پنجره را چسب می زند، کپسول آتش نشانی می خرد و پناهگاه می سازد و در همان جا به زندگی ادامه می دهد.
ما نمی توانیم به خاطر چنین تهدیدی خانه را ترک کنیم. این تهدید محدود به خانه ما نیست، محدود به کشور ما هم نیست. گرمایش زمین، سیاره ما را به جایی نا امن تبدیل می کند و فرصتمان برای تغییر آن، مثل فرصت فرار از آتش، بسیار محدود است. امروز نوبت ما در استرالیاست و فردا نوبت دیگران.